روزمرگی های اهورای شیرینم

سلام عمرمامان امروز 14 خردادماه 95 تصمیم گرفتم پسر نازمو از شیر بگیرم ..از صبح که بیدار شدی سینمو با آلوورا تلخ کردم دیگه نیومدی سمتش از ظهر تا حالا خوابت میومده ولی چون عادت داشتی شیر بخوری تا بخوابی خوابت نمیبرد تا الان که ساعت 5 عصره خیلی خسته شده بودی رو پام تکونت دادم تا خوابت برد عشق مامان...کلی گریه کردم دلم گرفت ولی بهر حال این مرحله هم باید بگذره گل من مردی شده واسه خودش دیگه.. خدایا به پسرمو من کمک کن تا این مرحله هم به آسونی بگذرونیم...به امید روزای خوب برای همه ... دوستت دارم همه ی دنیای من..